Posted by Inscriber in ,


شعری از ویلیام کارلوس ویلیامز
برگردان: ح ف

چشم اندازی از سقوط ایکاروس

از روی نگاره ی بروگل
هنگامه ی سقوط ایکاروس
بهار بود

کشتگری با خیش شیار می انداخت
زمین اش را
نمایش با شکوه سال

به تمامی
برانگیخته بود طنین انداز
نزدیک به

لب دریا
درگیر
با خودش

عزق ریزان در معرض خورشید
که موم پرها را آب کرده

دورتر از ساحل
شتکی بر آب
آنقدر بی قدر

که سراسر نادیده ماند
این بود
روایت غرقگی ایکاروس

Send to: Balatarin :: Donbaleh :: Delicious :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed